وقایع البیمارستانیه
اون روز بخش اعصاب بودیم. رزیدنتِ بخش، مأمور شده بود تستای تشخیصی اعصاب رو یادمون بده .
جالب اینجا بود که هم ایشون و هم اوشون (کادر بیمارستان) و مهمتر از همه خودمون وقتی استاد (اتند) رو از نزدیک میدیدیم، احساس میکردیم یه اختلالاتی تو علایم حیاتیمون رخ میده و فک کنم اگه رفلکس وتری زانو ازمون میگرفتن، احتمال داشت انگشت شست پامون بره توچشممون. چرا؟ ازبس که استاد گرامی، منظبط، سخت گیر، جدی، پر ابهت و قص علی هذه بودند.(الان که دارم توصیفشون میکنم و قیافشون یادم میفته، تو چارستون بدنم ترمور tremor که چه عرض کنم حرکات پرتابی بالسیموسی ایجاد میشه!)
برای مثال جلسه اول که استاد تشریف آوردند، گفتند فردا کل نورو آناتومی رو ازتون امتحان میگیرم!و آنگاه با داد و فریادای ما مواجه شدند که استــــــــــــــــــــــــاد!!!
ما هیچی یادمون نیست و نمیرسیم تا فردا بخونیم!
استاد (با تعجب): یعنی چی یادمون نیست مگه ترم 2 نورو پاس نکردید؟
تو دلم گفتم،هه هه استاد جان خوش دلیاااااااا.من یکی که به زور یادم میمونه کبد سمت چپ بدنه یا راست! حالا شما انتظار داری مسیرای عصبی که ترم 2 خوندم (البته بیشترشم حذف کردم) یادم بمونه!!!
بالاخره با خواهشها و توافقاتی که بین 18 +1 صورت گرفت، قرار شد که امتحان نوروآناتومی فعلا لغو بشه. ولی استاد متذکر شدند که گزینه ی امتحان همیشه روی میزه!
و تا روز آخر هم، اوباما وار هرلحظه مارو تهدید به امتحان میکردند.
و روز های بعد هم با سختگیری هایی که بالا سر مریض بهمون داشتند
از جمله اینکه:
- آقای دکتر دستات چرا تو جیبته ؟ چرا دکمه روپوشت بازه؟!
- خانم دکتر چرا بالا سر مریض خندیدی؟ مریض احترام داره.فک میکنه به اون میخندی افسردگی میگیره!!!
آقای دکتر چرا وسط حرفم سوال میپرسی بذار من تموم کنم بعد ؟!
یه زهر چشمی ازمون گرفتند و به ما ثابت کردند که فعلا بزرگ نشدیمو بلد نیستیم تو بیمارستان چطور رفتار کنیم!
و به خاطر این سخت گیریا بود که هم ما و هم رزیدنت مربوطه، خیلی مجدانه در صدد فراهم آوردن رضایت خاطر آن جانب بودیمو رفته بودیم اندر بحر آموزش و پرورش.
یکی از تستایی که تو اختلالات مخچه ای مثبت میشه تست"finger to nose"هست؛ با این مکانیسم که از مریض میخواید انگشت اشاره ش رو بزنه نوک دماغش و بعد بیاره بزنه رو بند دیستالِ انگشتِ اشاره ی شما که با فاصله مناسب ازش نگه داشتید و هر دفعه هم موقعیت انگشتتون رو تغییر میدید.
درصورتی که بیمار نتونه انگشتش رو درست به نوک انگشت شما بزنه ودیس متری داشته باشه و یا در مسیر آوردن انگشتش به طرف هدف، دچار لرزش یا ترمور بشه این تست مثبت میشه.
وقتی رزیدنت این تست رو یادمون دادند رو چند تا مریض امتحانش کردیم ولی همشون قادر به انجام این حرکت بودنو مخچه شون سالم بود.
تا اینکه رفتیم بالا سر خانم جوانی که بیماری ام اس داشت. قیافه بیمار خیلی معصوم و ملیح بود؛ داخل پارانتز، لوپوس و ام اس بیماری زیبارویان هست.
وقتی رزیدنت این تست رو ازش گرفت به دلیل درگیری مخچه، قادر نبود انگشتش رو، رو هدف بزنه و ما هم به مثابه ماهی گیری که بعد از چن ساعت تور انداختن، بالاخره صیدی نصیبش شده ، مشعوف ومجذوب شده بودیم و با اصواتی که از سر تعجب از دهانمون خارج میشد این حرکت رو همراهی میکردیم.رزیدنت محترمم که ظاهرا از شوق و ذوق ما به طرب اومده بود، مدام با گفتن" ببینید... نمیتونه" " ببینید... نمیتونه" بدون اغراق 10_15 بار از مریض خواست تا این حرکتو انجام بده و هر بار هم، بیمار بیچاره بجای نوک انگشتِ رزیدنت، هوا رو نشانه میرفت...!
کارمون تموم شد. بچه ها از اتاق رفتند بیرون. دستامو که ازصب به کف پای چن تا مریض خورده بود شستم و خواستم از اتاق خارج بشم؛ برای آخرین بار چشمم افتاد به بیمار ام اسی. آروم لبه تختش نشسته بود ورفته بود تو فکر. یه حرکت ساده رو نتونسته بود انجام بده .شاید داشت جمله "ببینید ، نمیتونه" و نچ ونچ های ما رو تو ذهنش مرور میکرد.
رزیدنت درسشو گفته بود و ماهم case مونو از نزدیک دیده بودیمو درسمونو یاد گرفته بودیم. حالا اون مونده بود و دو تا پای کرختی که قادر به راه رفتن نبود وده جور ناتوانی دیگه و بیماریی که هر روز یه جایی از بدنش رو بی حس میکرد... .
درس اول: هر چی استاد سختگیرتر،یادگیری بهتر!
شاید فراموشم بشه که کبد طرف راسته یا چپ، ولی رفلکسای تاندونی و تستای مخچه تا عمر دارم فراموشم نمیشه!
درس دوم: یادم باشه هیچ وقت پیش مریض نچ نچ نکنم و از یه چیز آنرمالی که تو مریض میبینیم، هیجان زده نشم!
درس سوم: قدر سلامتیمو بدونم و شاکر باشم! ظریف ترین حرکاتی که حتی به چشمم نمیاد رو مدیون مخچه سالمی هستم که خدا بدون چشم داشتی بهم هدیه کرده واگه صلاح بدونه هر لحظه میتونه ازم بگیره!
دعا نوشت:
مولای یا مولای، أنت المعافی و أنا المبتلی، و هل یرحم المبتلی إلّا المعافی!
خدایا تو رو به بیماردشت کربلا، آقا امام سجاد(ع) قسم میدیم که سلامتیو و صبر به همه ی بیمارانمون عطا کنی و ذلیل و نابود کنی اون دشمنایی رو که مانع رسیدن دارو به کشورمون میشند. الهی آمین
بسیج دانشجویی دانشکده پزشکی تبریز